شیوای عزیز،
اشارههایت را به خودم نمیگیرم، میدانم که زندگی برایت سخت بوده درست مثل همه انسانها درست مثل من، اما همین زندگی سخت زیباییهایی هم دارد، یکی از این زیباییها اینست که تو، من و همه اطرافیان ما هرگز نمیتوانیم بگوییم که زندگی کدام آدم سختتر و کدام آسانتر بوده. شاید همه به یک میزان نباشند، ظرفیتی که همراه با این سختیها در افراد رشد میکند نیز یکی نیست!
اگر ظرفیت تو را یک میزان مشخص درنظر بگیریم و سختیهایی را که تو در زندگی شخصیات تحمل کردی نیز به میزانی درنظر بگیریم که تو از پس آن برآمدهای بنابرین این مصائب و مشکلات تنها کاری که با تو کردهاند این است که ظرفیت تو را در برخورد با مشکلات بالاتر بردهاند. مسئلهای که شاید تو به راحتی از پس حل کردن آن برمیآیی برای من و دیگران شاید بسیار مشکل و طاقت فرسا باشد.
انسان از آنجایی که تواناییهای محدودی دارد، نیازمند همنوعان خود است تا بتواند بر ناتوانیهای خود غلبه کند، همین مسئله یک سیستم داد و ستدی را فراهم آورده است که وقتی من به تو برای رفع نیازهایی که توانایی برآوردن آنها را نداری کمک میکنم متوقع برآورده شدن نیازم از طریق تو باشم چنانچه توانایی برآوردن مستقیم نیازهای متناسب مرا داشته باشی ولی درغیر اینصورت تو میبایستی شخص دیگری را به نیابت از خود برای کمک به من به خدمت بگیری تا من نیز از پس نیازها و یا مشکلاتم برآیم و این موجب شکل گرفتن اقتصاد و بازار شده است. از آنجایی که ظرفیت و توان من محدود است بنابرین خواست من برای برآورده شدن نیازهایم در مقابل برآوردن نیازهای تو خواستی بدیهی و جوانمردانه است. بنابرین انسانها یادمیگیرند که در کنارهم باشند و علاوه بر برآوردن نیاز دیگران همزمان به خود نیز کمک کنند. درواقع این یک قانون»برد-برد«است. هیچ موجود زندهای حاضر نیست که خود را فدای موجودی دیگر کند. بدون بدست آوردن یک دستاورد توانی را از دست بدهد و بدین وسیله نیروی زندگی را در خود نابود کند. چرا که هر موجود زندهای غذا میخورد برای زندگی به چرخهی انرژی نیازمند است.
باید ازدست بدهی اما درقبالش بدست بیاوری، عشق بدهی، تا عشق بگیری، همبستر شوی تا نیاز به زندهماندن، ادامهی زندگی درتو شکوفا شود، فرزندی بیاوری که باعث شکوفایی حس زندگی در تو شود، تلاش کنی تا جگرگوشهات که رشد میکند به تو انرژی ادامهی حیاتی را بدهد که در آینهی زندگی کودکت برایت فراهم میشود. تعداد زیادی از این قانونهای نانوشتهای که نوشتهای را قبول ندارم، تو میتوانی انتخاب کنی، میتوانی دوستانت را از میان انسانهایی انتخاب کنی که به قانونهای نانوشتهای که تو به آنها پایبندی، اعتقاد دارند. برای این منظور باید با دیگران در تعامل باشی، زندگی کوشش و خطاست، دوستان میآیند و میروند، بعضی حتی سال تا سال سراغ تو را نخواهند گرفت، بعضی فقط برای برآوردن نیازی میآیند، اما اگر تو یکی را از میان این همه برای خود پیداکنی شاید کافی باشد. شک ندارم که در زندگی تو هم کسی هست که تعریف زندگی را برایت تغییر خواهد داد و یا شاید هم داده باشد.
باید ازدست بدهی اما درقبالش بدست بیاوری، عشق بدهی، تا عشق بگیری، همبستر شوی تا نیاز به زندهماندن، ادامهی زندگی درتو شکوفا شود، فرزندی بیاوری که باعث شکوفایی حس زندگی در تو شود، تلاش کنی تا جگرگوشهات که رشد میکند به تو انرژی ادامهی حیاتی را بدهد که در آینهی زندگی کودکت برایت فراهم میشود. تعداد زیادی از این قانونهای نانوشتهای که نوشتهای را قبول ندارم، تو میتوانی انتخاب کنی، میتوانی دوستانت را از میان انسانهایی انتخاب کنی که به قانونهای نانوشتهای که تو به آنها پایبندی، اعتقاد دارند. برای این منظور باید با دیگران در تعامل باشی، زندگی کوشش و خطاست، دوستان میآیند و میروند، بعضی حتی سال تا سال سراغ تو را نخواهند گرفت، بعضی فقط برای برآوردن نیازی میآیند، اما اگر تو یکی را از میان این همه برای خود پیداکنی شاید کافی باشد. شک ندارم که در زندگی تو هم کسی هست که تعریف زندگی را برایت تغییر خواهد داد و یا شاید هم داده باشد.
اما به منظور آسیب ندیدن، عصبانی نشدن، ضربه نخوردن، محدود کردن دامنهی روابط نه تنها کمکی به حل مشکل نمیکند، بلکه زندگی را به قفسی تنگ و آزارنده تبدیل خواهد کرد، انسان موجودی اجتماعیست که در جمع، میاموزد و تجربه میکند، هرلحظه از زندگی جمعی پدیدهای منحصربه فرد است. با محدود کردن آن موقعیتهای تعامل با دیگران، اجازهی رشد را از خود سلب کردهایم. اشتباه اساسیای که ما اکثر موارد مرتکب میشویم برای بدستآوردن چیزی کم ارزش از دست دادن چیزی پرارزش تراست. اینجا دیگر قانون برد برد تبدیل به باخت برد میشود. ما برای برست آوردن یک رابطه، یکی دوستی، یک شغل و یا یک عشق از چیزهایی چشم میپوشیم که برای ما در طول زندگی ساختار ارزشی ما را شکل دادهاند. ما با اینکار به دیگران هر روز و هر لحظه اجازهی تجاوز به ارزشهایمان را میدهیم. تو رشد نکرده نیستی شیوا، تو یک انسان فهمیده و متعالی هستی، شرایط زندگی و سختیهایی که در طول زندگی متحمل شدهای تو را رشد داده است و براساس تجربهای که از مصاحبت با تو بدست آوردهام بسیار پیشرو هستی و این مایهی خجالت نیست، ایرادی که برتو وارد است اینست که بسیار کمال گرا و ایدهآلیست هستی و مدام درحال بررسی رفتار خود هستی و اشتباهاتت را به شدت هرچه تمامتر به رخ میکشی حال آنکه هیچکس کامل نیست، هیچ موجودی، هیچ انسانی را در رتبهی برتر نمیتوان قرار دهی، چراکه اگر اینطور بود هرگز یکسری از انسانهای برتر نیاز به کمک هیچ کسی نداشتند. و به تنهایی قادر به رفع و رجوع مسائل خود بودند. نه به دکتری نیاز داشتند، نه به مسواکی برای شستن دندانهای خود و نه به لباسی برای پوشاندن تن خود. همانطور که من بارها و بارها شنیدهام تو نیز حتما این را شنیدهای که »خوشابهحالت«
این همان چیزیست که نشان میدهد که در یک زاویه و بُعدی از زندگی تو از دیگران جلوترهستی. و این جای امیدواری و خوشبختیست نه به لحاظ پیش بودن از سایرین بلکه به لحاظ اینکه رشد خود را به نسبت دیگران مورد ارزیابی قرار دهی و بدانی که تو هم در جنبههایی پیشرو هستی و دیگران تو را آرزو دارند همانگونه که این حس در تو نیز هست.
امیدوارم که بحث را ادامه بدهی و بگذاری تا درک هردوی ما از زندگی رشد بیشتری بکند.