هفته ی گذشته با هم قرار داشتیم که من تماس گرفتم به خاطر سرماخوردگی شدید و آلرژی فصلی که هر سال بهار درست از دهه دوم فروردین به صورت حاد عود می کنه و به صورت یه پریود یک ساله در دی ماه فروکش می کنه قرار ملاقاتمون رو به سه شنبه ی این هفته ساعت ۱۱ صبح موکول کردم.
امروز صبح با ده دقیقه تاخیر ساعت ۱۱:۱۰ دقیقه تماس گرفت و سریع رفت سر اصل مطلب. اول گفت که دوست داره اگر من این اجازه رو بهش بدم قرار ها رو بعد از این از طریق اسکایپ دنبال کنه که من هم دلیلی برای رد کردنش ندیدم بنابرین قرار شد که قرار های ما از هفته ی آینده از طریق اسکایپ برگزار بشه.
برعکس دو جلسه ی گذشته سرحال به نظر می اومد و گفت که بهار معمولا حال و هواش رو عوض می کنه. به قول خودش کمی شیطون میشه و سرخوشی و شوخ و شنگی به سراغش میاد و دوباره احساس میکنه که انگار تازه جوان شده بیست سالی از سنش کم شده. بهش گفتم وضعیت زندگی چطور پیش میره که چند ثانیه ای مکث کرد و ادامه داد.
جناب آبکناری واقعیت اینه که تصمیم گرفته که از من جدا شه.
ازش پرسیدم چه کسی چنین تصمیمی گرفته؟
جواب داد: همسرم و می خواد بچه ام رو برداره و با خودش ببره ایران!
ازش پرسیدم دلیلش چیه؟
ادامه داد: به من میگه تو شکاکی و من با هر کسی که رفت و آمد می کنم برای تو ایجاد سوال می کنه که چرا این آدم.
ازش پرسیدم خوب به نظر تو چرا این اتفاق می افته؟ چرا او به تو اتهام شکاک بودن رو می زنه؟
جواب میده که: اون همیشه یه بهانه ای داره برای قرار ملاقات هاش با آقایون، برای یکی ادعا میکنه که عزیز من این آدم شاگرد منه!من بهش فرانسه درس میدم. هر از چند گاهی دعوتم میکنه بیرون یه قهوه با هم می خوریم.
می پرسم شهرام چی؟ میگه وا؟ تو که خودت بهتر از من می دونی؟ اولا شهرام دوست توئه. دوم اینکه شهرام به من آواز درس میده. همونطوری که شاگردای من، من رو دعوت می کنن به شام یا صرف قهوه من هم استاد آوازم رو دعوت می کنم خوب!
خلاصه با همه قرار میگذاره و معاشرت می کنه من که می پرسم چرا میگه طلاق می گیرم میرم ایران پیش خانواده ام تا از دست تو خلاص بشم.
ازش می پرسم حالا تو این قضیه حق با کیه؟ به نظر خودت؟
میگه من! منم که نون آور خونواده ام. صبح تا شب میرم سگ دو می زنم برای خرج خونه و بلندپروازی های خانم ولی موقع مسئولیت پذیری ایشون که میشه خبری نیست!
ازش می پرسم از نظر تو مسئولیت های همسرت چیه؟
جواب میده که معلومه دیگه بشینه سر زندگیش! بچه ش رو بزرگ کنه! به خونه و زندگی برسه. به پدر و مادرم احترام بگذاره اینقدر هم به رابطه ی من با اعضای خونواده ام حسودی نکنه.
به اینجا که رسید وقت تمام شده بود برای قرار ملاقات بعدی روز سه شنبه ی هفته ی آینده رو مشخص کردیم ساعت ۱۸:۰۰ ازش آی دی اسکایپش رو گرفتم و آدرس اسکایپم رو هم بهش دادم که تماس بگیره و در موقع تماس آی دی اسکایپش برام شناخته شده باشه.
البته به نظر من مشکلات این زوج کمی پیچیده تر از این که به نظر می رسد است حالا باید دید که در جلسات بعدی چه مسائلی مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
هیچ نظری موجود نیست :
ارسال یک نظر